نامه به کمونیستهای : آلمان ، اتریش و لهستان
لنین لنین

نامه به کمونیستهای اتریشی [1]

 

 

حزب کمونیست اتریش تصمیم گرفته که انتخابات پارلمان بورژوا - دمکراتیک را تحریم کند. کنگرۀ دوم انترناسیونال کمونیستی که اخیراً پایان یافت، شرکت کمونیستها در انتخابات و فعالیت در پارلمانهای بورژوائی را تاکتیک درستی تشخیص داد.

چنانکه از گزارشهای نمایندگان حزب کمونیست اتریش برمی آید، هیچ شکی ندارم که حزب مزبور تصمیم متخذه توسط انترناسیونال کمونیستی را بالاتر از تصمیم یکی از احزاب در نظر خواهد گرفت. شکی هم نمی توان داشت که سوسیال دمکراتهای اتریش، این خائنین به سوسیالیسم که به طرف بورژوازی رفته­اند، بخاطر تصمیم انترناسیونال کمونیستی که با تصمیم تحریم حزب کمونیست اتریش تفاوت دارد، نیشخند خواهند زد. ولی کارگرانی که از نظر سیاسی آگاه هستند البته هیچ اعتنائی به نیشخند کسانی مثل سوسیال دمکراتهای اتریش، این هم پیمانهای شیدمان ها، نوسکه ها، توماس ها و گامپرس ها نخواهند کرد. نوکری رنرها نسبت به بورژوازی به اندازۀ کافی خود را آشکار کرده است، و در تمام کشورها خشم کارگران نسبت به قهرمانان انترناسیونال دوم زرد بیش از پیش اوج و گسترش می یابد.

سوسیال دمکراتهای اتریش، مثل تمامی حوزه­های «کارشان» که شامل مطبوعاتشان هم می شود، در پارلمان بورژوائی به شیوۀ دمکراتهای خرده بورژوا عمل می کنند که فقط استعداد نوسان کردن دارند، در حالی که در واقع کاملا به طبقۀ سرمایه دار وابسته­اند. ما کمونیستها به پارلمانهای بورژوائی وارد می شویم که از پشت کرسی های خطابۀ آنها، اقداماتی را که این نهادهای کاملا فاسد سرمایه داری برای فریب کارگران و تمامی مردم زحمتکش انجام می دهند افشا کنیم.

یکی از استدلالهای کمونیستهای اتریشی برعلیه شرکت در پارلمان بورژوائی شایستۀ توجه دقیق تری است. این استدلال چنین است:

« پارلمان برای کمونیستها فقط به عنوان پلاتفرمی برای تبلیغات مهم است. در اتریش ما شورای نمایندگان کارگران را به عنوان پلاتفرمی برای تبلیغات داریم. بنابراین ما شرکت در انتخابات پارلمان بورژوائی را رد می کنیم. در آلمان هیچ شورای نمایندگان کارگران وجود ندارد که بتوان آن را جدی قلمداد کرد. به این دلیل است که کمونیستهای آلمانی تاکتیکهای متفاوتی را دنبال می کنند.»

به نظر من این استدلال اشتباه است. تا مادامی که نتوانیم پارلمان بورژوائی را منحل کنیم، باید علیه پارلمان هم در درونش و هم از بیرونش کار کنیم. تا مادامی که تعداد کم و بیش محسوسی از زحمتکشان (نه فقط پرولترها، بلکه همچنین نیمه پرولترها و دهقانان کوچک) هنوز به ابزار بورژوا - دمکراتیک اعتماد داشته باشند، ابزاری که بورژوازی از آنها برای فریب دادن کارگران استفاده می کند، ما باید این فریب دادن را از خود همین پلاتفرم افشا کنیم، پلاتفرمی که از نظر اقشار عقب ماندۀ کارگران، بخصوص زحمتکشان غیرپرولتر، مهم ترین و مقتدرترین است.

تا مادامی که ما کمونیستها قادر نیستیم که قدرت دولتی را به دست آوریم و انتخاباتی را برگزار کنیم که تنها زحمتکشان به شوراهای خودشان علیه بورژوازی رأی بدهند؛ تا مادامی که بورژوازی قدرت دولتی را اعمال می کند و از طبقات مختلف مردم می خواهد که در انتخابات شرکت کنند، ما وظیفه داریم که در انتخابات شرکت کنیم با این هدف که تبلیغات را در میان تمامی زحمتکشان، و نه فقط در بین پرولتاریا انجام دهیم. تا مادامی که پارلمان بورژوائی وسیله­ای برای فریب دادن کارگران باقی مانده و از عباراتی راجع به «دمکراسی» استفاده می شوند تا کلاهبرداری مالی و هر نوع ارتشاء را بپوشانند (نوع بخصوص «ظریف» رشوه دادن که بورژوازی در خصوص نویسندگان، اعضای پارلمان، وکلا و دیگران بکار می برد، در هیچ جای دیگر به مقیاس وسیعی که در پارلمان بورژوائی بکار می رود، نیست)، ما کمونیستها وظیفه داریم که در این نهاد باشیم (که پنداشته می شود قرار است خواست مردم را بیان کند، ولی در واقع فریب مردم توسط ثروتمندان را می پوشاند) تا بطور خستگی ناپذیری این فریب دادن و تک تک موارد فرار رنرها و شرکاء به طرف سرمایه داران و علیه کارگران را افشاء کنیم. در پارلمان است که روابط بین احزاب و گروههای بورژوائی خودشان را مکرراً نشان می دهند و روابط بین تمامی طبقات جامعۀ بورژوائی منعکس می شود. به این دلیل از پارلمان بورژوائی، از درون این پارلمان است که ما کمونیستها باید به مردم حقیقت را دربارۀ روابط بین طبقات و احزاب، و نظر زمینداران نسبت به کارگران مزرعه، نظر دهقانان غنی نسبت به دهقانان فقیر، نظر سرمایه­های بزرگ را نسبت به کارمندان و مالکان خرده پا و غیره بگوئیم.

پرولتاریا باید تمامی اینها را بداند، یاد بگیرد که دوز و کلکهای پست و ظریف سرمایه داران را ببیند، و یاد بگیرد که بر توده­های خرده بورژوا، توده­های غیرپرولتری زحمتکشان تأثیر گذارد. بدون این «کسب دانش» پرولتاریا نمی تواند به نحو موفقیت آمیزی از عهدۀ وظایف دیکتاتوری پرولتاریا برآید، زیرا حتی آن زمان هم بورژوازی، که از موضع جدیدش عمل می کند (موضع یک طبقۀ خلع ید شده)، به اشکال مختلف و در حوزه­های مختلف به سیاست خود مبنی بر فریب دهقانان، رشوه دادن و ترساندن کارمندان، پوشاندن آرزوهای خودخواهانه و نفرت آور خود با عباراتی دربارۀ «دمکراسی» ادامه خواهد داد.

نه، کمونیستهای اتریشی از نیشخند رنرها و نوکران مشابه بورژوازی وحشت نخواهند کرد. کمونیستهای اتریشی ترسی نخواهند داشت که پیروی آشکار و صریح خود را از انضباط بین المللی پرولتری اعلام کنند. ما افتخار می کنیم که مسائل بزرگ مبارزۀ کارگران برای آزادیشان را به وسیلۀ تسلیم شدن به انضباط بین المللی پرولتاریای انقلابی، با در نظر گرفتن درست تجربۀ کارگران در کشورهای مختلف، با به حساب آوردن دانش و خواست آنها حل می کنیم، و در نتیجه در عمل (و نه در حرف، مثل رنرها، فریتز آدلرها و اتو بائرها) به وحدت مبارزۀ طبقۀ کارگر برای کمونیسم در سراسر جهان ترتیب اثر می دهیم.

ن. لنین

15 اوت 1920

منتشر شده به آلمانی در Die Rote Fahne (وین)

شمارۀ 396، 31 اوت 1920

منتشر شده برای اولین بار به روسی در 1925

مجموعه آثار لنین، جلد 31، ص 69-267

توضیحات

1- نامه به کمونیستهای اتریشی توسط لنین در رابطه با تصمیم حزب کمونیست اتریش دائر بر تحریم انتخابات پارلمان نوشته شد. در اول سپتامبر 1920 کنفرانس حزبی تصمیم گرفت در انتخابات پارلمان شرکت کند. کارزار انتخاباتی حزب تحت شعار وحدت انقلابی طبقۀ کارگر به پیش برده شد.

 

نامه ای به کمونیستهای آلمانی

 

 

رفقای عزیز،

قصد داشتم که نظرم را دربارۀ درسهای سومین کنگرۀ انترناسیونال کمونیستی در یک مقالۀ مفصل بیان کنم. متأسفانه، به علت بیماری، هنوز نتوانسته­ام این کار را شروع کنم. این واقعیت که کنگرۀ حزب شما، حزب متحد کمونیست آلمان (V.K.P.D.)[1] برای 22 اوت فراخوانده شده است، مرا مجبور می کند که در نوشتن این نامه عجله کنم، که اگر قرار است که در فرستادن آن به آلمان تأخیری رخ ندهد، باید آن را در عرض چند ساعت تمام کنم.

تا آنجائی که من می توانم قضاوت کنم، موقعیت حزب کمونیست در آلمان بخصوص موقعیت دشواری است. این قابل درک است.

اولا و بطور عمده، از پایان سال 1918، موقعیت بین المللی آلمان خیلی سریع و سخت بحران انقلابی داخلیش را تشدید و پیشاهنگ پرولتاریا را به اتخاذ مشی گرفتن سریع قدرت مجبور کرد. در عین حال، بورژوازی آلمان و کل بورژوازی بین المللی، که به نحوی عالی مسلح و سازمان یافته و از «تجربۀ روسیه» درس گرفته بود، با تنفر دیوانه وار به پرولتاریای آلمان حمله آورد. دهها هزار از بهترین افراد آلمان – کارگران انقلابیش – کشته شدند یا تا حد مرگ شکنجه شدند، توسط بورژوازی، قهرمانانش نوسکه و شرکاء، نوکرانش شیدمان ها و غیره، و توسط همدستان غیرمستقیم و «زیرک» (و بنابراین به ویژه پر ارزشش) او یعنی شوالیه­های «انترناسیونال دو و نیم» با بی تصمیمی، نوسانات، فضل فروشی و بی فرهنگیشان. سرمایه داران مسلح برای کارگران غیرمسلح تله گذاشتند؛ آنها کارگران را یکجا کشتند، رهبرانشان را به قتل رساندند، آنها را یکی یکی در دام انداختند، و برای این منظور عالی ترین استفاده را از زوزه­های ضدانقلابی هر دو شبح سوسیال دمکراتها یعنی شیدمانی ها و کائوتسکیستها کردند. به هر حال، وقتی که بحران شروع شد، کارگران آلمانی فاقد یک حزب انقلابی اصیل بودند، به دلیل این واقعیت که انشعاب خیلی دیر انجام شد، و به دلیل بار سنت نفرین شدۀ «اتحاد» با دار و دستۀ نوکران فاسد (شیدمان ها، لگین ها، داویدها و شرکاء) و متزلزل (کائوتسکی ها، هیلفردینگ ها و شرکاء) سرمایه. قلب هر کارگر شریف و از نظر طبقاتی آگاه که بیانیۀ 1912 بازل[2] را نه به عنوان «ژستی» از طرف اراذل درجات «دو» و «دو و نیم»، بلکه به خاطر ارزشش پذیرفته بود، با تنفر تند باورنکردنی نسبت به اپورتونیسم سوسیال دمکراتهای قدیم آلمان پر شده بود، و این تنفر – که نیرومندترین و شریف ترین احساس در میان بهترین افراد توده­های ستم دیده و استثمار شده است – مردم را کور کرد و مانع شد که آنها خونسردی خود را حفظ کنند و یک استراتژی صحیح را طرح بریزند که با آن به استراتژی عالی سرمایه داران آنتانت، که مسلح، سازمان یافته و از «تجربۀ روسیه» تعلیم یافته بودند و توسط فرانسه، انگلستان و آمریکا حمایت می شدند، پاسخ بدهند. این تنفر آنها را به سمت طغیانهای زودرسی سوق داد.

به این دلیل است که تکامل جنبش انقلابی طبقۀ کارگر در آلمان از پایان 1918 تا به حال راه به ویژه دشوار و دردناکی را پیموده است. ولی این جنبش پیش رفته و پیوسته به جلو حرکت می کند. این واقعیت مسلم وجود دارد که نوسان تدریجی به طرف چپ در میان توده­های کارگران، اکثریت واقعی مردم زحمتکش و استثمار شده در آلمان، چه آنهایی که در اتحادیه­های قدیمی منشویکی متشکل شده­اند (یعنی اتحادیه­هایی که در خدمت بورژوازی هستند) و چه آنهایی که کاملا، یا تقریباً بطور کامل غیرمتشکل هستند، وجود دارد. آنچه که پرولتاریای آلمان باید انجام بدهد و انجام خواهد داد – و این ضامن پیروزی است – اینست که خونسردی خود را حفظ کند؛ بطور سیستماتیک اشتباهات گذشته را اصلاح کند؛ پیوسته تودۀ کارگران، هم در درون و هم در بیرون اتحادیه­ها را به سوی خود جذب کند؛ با صبر یک حزب کمونیست قوی و با تدبیر بسازد که بتواند رهبری حقیقی اش را در هر چرخش حوادث به توده­ها عرضه کند؛ و استراتژی ای را طرح ریزی کند که با بهترین استراتژی بین المللی پیشرفته ترین بورژوازی که از تجربۀ طولانی بطور عام و «تجربۀ روسی» بطور خاص «روشن» شده است، همتراز باشد.

از طرف دیگر، موقعیت دشوار حزب کمونیست آلمان در لحظۀ حاضر به علت جدایی کمونیستهای نه خیلی خوب در طرف چپ (حزب کارگران کمونیست آلمان – K.A.P.D.) و در طرف راست (پل لوی و مجلۀ کوچکش Unser Weg یا Sowjet [3]) بدتر شده است.

در آغاز دومین کنگرۀ انترناسیونال کمونیستی، «چپ گراها» یا «ک.آ.پ.- ایستها» به اندازۀ کافی از طرف ما در صحنۀ بین المللی اخطار دریافت کردند. تا وقتی که، حداقل در کشورهای عمده، احزاب کمونیست به قدر کافی قوی، با تجربه و پرنفوذ ایجاد نشده­اند، باید شرکت عناصر شبه آنارشیست را در کنگره­های بین المللی مان تحمل کرد، و این تا حدی حتی مفید هم هست. مفید است تا آنجایی که این عناصر به عنوان «اخطار» روشن و واضح برای کمونیستهای بی تجربه هستند، و همچنین تا آنجایی که آنها خودشان هنوز هم می توانند چیز یاد بگیرند. در سراسر جهان، آنارشیسم – نه از دیروز، بلکه از شروع جنگ امپریالیستی 18-1914 – به دو گرایش تقسیم شده است: یکی طرفدار شوروی، و دیگری ضد شوروی؛ یکی موافق با دیکتاتوری پرولتاریا و دیگری مخالف آن. ما باید اجازه دهیم که این روند تجزیه در میان آنارشیستها ادامه یابد و به اوج خود برسد. در اروپای غربی به زحمت کسی از چیزی شبیه یک انقلاب بزرگ تجربه داشته است. در آنجا، تجربۀ انقلابهای بزرگ تقریباً بطور کلی به فراموشی سپرده شده است، و انتقال از تمایل به انقلابی بودن و صحبت (و قطعنامه­ها) دربارۀ انقلاب به کار انقلابی واقعی خیلی مشکل، دردناک و کند بوده است.

ولی ناگفته پیداست که عناصر شبه آنارشیست را می توان و باید فقط در محدودۀ خاصی تحمل کرد. در آلمان، ما آنها را برای مدت درازی تحمل کرده­ایم. کنگرۀ سوم انترناسیونال کمونیستی به آنها التیماتوم داد و یک محدودیت زمانی مشخصی را تعیین کرد. اگر آنها الان بطور داوطلبانه از انترناسیونال کمونیستی کناره گیری کنند، که چه بهتر. اولا، آنها ما را از زحمت اخراجشان خلاص کرده­اند. دوم، اینک به قطعی ترین و برجسته ترین نحو نشان داده شده، و با واقعیات دقیق به تمام کارگران متزلزل و همۀ آنهایی که به علت تنفرشان از اپورتونیسم سوسیال دمکراتهای قدیمی به آنارشیسم گرایش پیدا کرده­اند، ثابت شده است که انترناسیونال کمونیستی شکیبایی به خرج داده است، که آنارشیستها را فوراً و بدون قید و شرط اخراج نکرده است، و اینکه به حرفهای آنها با دقت گوش کرده و به آنها کمک کرده که بیاموزند.

ما اینک باید توجه کمتری به ک.آ.پ.- ایستها بنماییم. ما با مجادله کردن با آنها فقط برایشان تبلیغ می کنیم. آنها خیلی کودن هستند؛ غلط است که آنها را خیلی جدی بگیریم؛ و ارزش ندارد که از دست آنها عصبانی بشویم. آنها هیچ نفوذی در بین توده­ها ندارند، و هیچ نفوذی کسب نخواهند کرد، مگر اینکه ما اشتباه بکنیم. بگذارید که این گرایش کوچک را رها کنیم تا به مرگ طبیعی بمیرد، خود کارگران درک خواهند کرد که این گرایش بی ارزش است. بیایید با تأثیر بزرگتری تصمیمات سازمانی و تاکتیکی کنگرۀ سوم انترناسیونال کمونیستی را ترویج دهیم و بکار ببریم، بجای اینکه با بحث کردن با ک.آ.پ.- ایستها بنماییم. برایشان تبلیغ کنیم. بی نظمی بچه گانۀ «چپ گرایی» گذرا است و با رشد جنبش نابود می شود.

به همین گونه ما الان داریم بطور غیرضروری به پل لوی کمک می کنیم، داریم بطور غیرضروری به وسیلۀ مجادله کردن با او، برایش تبلیغ می کنیم. اینکه ما باید با او بحث کنیم، دقیقاً آن چیزیست که او می خواهد. حالا، پس از تصمیمات کنگرۀ سوم انترناسیونال کمونیستی، ما باید او را فراموش کنیم و تمامی توجه خود، تمامی کوششهای خودمان را وقف کار مسالمت آمیز، عملی و سازنده با روح تصمیمات کنگرۀ سوم کنیم (بدون هیچ داد و بیداد، مجادله، یا مطرح کردن نزاعهای دیروز). این اعتقاد من است که مقالۀ رفیق ک. رادک «کنگرۀ جهانی سوم دربارۀ عمل ماه مارس، و تاکتیکهای آینده» (در Die Rote Fahne [4]، ارگان مرکزی حزب متحد کمونیست آلمان، شماره­های 14 و 15 ژوئیۀ 1921) به نحو کاملا قابل ملاحظه­ای برعلیه این تصمیم کلی کنگرۀ سوم که به اتفاق آراء پذیرفته شده، مرتکب گناه می شود. این مقاله که یک نسخه از آن به وسیلۀ یکی از کمونیستهای لهستانی برای من فرستاده شد، به نحوی کاملا غیرضروری – و به نحوی که برای کار ما مسلماً مضر است – نه فقط برعلیه پل لوی (این خیلی بی اهمیت است)، بلکه همچنین علیه کلارا زتکین است. با این حال کلارا زتکین خودش در طول کنگرۀ سوم در مسکو با کمیتۀ مرکزی («Centrale») حزب متحد کمونیست آلمان، «قرارداد صلحی» را به شرط کار مشترک، و به دور از دسته بندیها منعقد ساخت! و ما همه این قرارداد را تأیید کردیم. رفیق ک. رادک در تعصب جدلی نابجای خودش به تفصیل راجع به چیزی صحبت کرده که مسلماً درست نیست، و به زتکین ایدۀ «کنار گذاشتن» (verlegt) «هر کار کلی توسط حزب» Aktion der Partei) (jede allgemeine «تا روزی که توده­های عظیم برخیزند» den Tag, wo die grossen Massen aufstehen werden) (auf را نسبت داده است. ناگفته پیداست که با چنین روشهایی رفیق ک. رادک به پل لوی بهترین خدمتی را که لوی می توانست بخواهد، می کند. چیز دیگری نیست که پل لوی آنقدر بخواهد بجز یک مباحثه که بطور پایان ناپذیری طول بکشد، و تا آنجایی که ممکن است افراد زیادی درگیر در آن باشند، و کوششهایی برای اینکه زتکین را به وسیلۀ نقض جدلی «قرارداد صلح» که او خودش منعقد کرده و توسط کل انترناسیونال کمونیستی تأیید شد، از حزب دور کند. مقالۀ رفیق ک. رادک یک نمونۀ بارز از چگونگی کمک «چپ» به پل لوی است.

در اینجا باید برای رفقای آلمانی توضیح بدهم که چرا در کنگرۀ سوم من آنقدر از پل لوی دفاع کردم. اولا به این دلیل که من از طریق رادک با لوی در سوئیس در 1915 یا 1916 آشنا شدم. در آن زمان لوی یک بلشویک بود. من نمی توانم از ابراز درجۀ معینی بی اعتمادی نسبت به کسانی که بلشویسم را فقط پس از پیروزیش در روسیه، و پس از اینکه در صحنه بین المللی به پیروزیهایی دست یافته بود، پذیرفتند، خودداری کنم. ولی البته این دلیل نسبتاً غیرمهم است، زیرا که روی هم رفته اطلاعات شخصی من از پل لوی بسیار اندک است. دلیل دوم بطور غیرقابل مقایسه­ای مهم تر بود، یعنی اینکه اساساً بیشتر انتقادات لوی دربارۀ عمل ماه مارس در آلمان در 1921 صحیح بود (البته، نه وقتی که می گفت که این قیام یک «توطئۀ کودتا» بود؛ این ادعای او بی اساس بود).

درست است که لوی احتمالا هر چه که می توانست، و خیلی بیش از آن را انجام داد که انتقادش را ضعیف و ضایع کند و با آوردن مقدار زیادی از جزئیات که در آنها آشکارا اشتباه می کرد، برای خودش و دیگران فهمیدن جوهر موضوع را دشوار سازد. لوی انتقاد خود را به نحوی ناروا و زیانبخش ادا کرد، در حالی که لوی به دیگران اصرار می کرد که از یک استراتژی محتاطانه که جوانب امر را خوب در نظر گرفته باشد، پیروی کنند، خودش بدتر از یک بچه مدرسه­ای مرتکب اشتباههای احمقانه­ای شد، بدین گونه که آنقدر بی موقع، آنقدر ناآماده، و آنقدر بی معنی و بی هدف وارد میدان شد که مسلم بود در هر «نبرد» شکست خواهد خورد (که در نتیجه کارش برای سالهای زیاد ضایع یا متوقف خواهد شد)، اگر چه «نبرد» را می توانست و باید می برد. لوی، بجای اینکه مثل یک عضو متشکل انترناسیونال کمونیستی پرولتری عمل کند، مثل یک «روشنفکر آنارشیست» عمل کرد (اگر اشتباه نکنم عبارت آلمانی این کلمه Edelanarchist است). لوی انضباط را نقض کرد.

لوی به علت این اشتباهات بزرگ که به نحو باورنکردنی احمقانه بودند، عطف توجه به جوهر موضوع را مشکل کرد. و جوهر موضوع، یعنی ارزیابی و اصلاح اشتباهات بی شماری که حزب متحد کمونیست آلمان در طول عمل ماه مارس 1921 انجام داد، اهمیت عظیمی داشته و دارد. به منظور توضیح و اصلاح این اشتباهات (که عده­ای اینها را به عنوان جواهرات تاکتیکهای مارکسیستی تقدیس کردند) لازم بود که در طول سومین کنگرۀ انترناسیونال کمونیستی در جناح راست بود. در غیر این صورت مشی انترناسیونال کمونیستی، مشی غلطی می شد.

من از لوی دفاع کردم و باید می کردم، تا آنجایی که در مقابل خودم مخالفانش را می دیدم که فقط دربارۀ «منشویسم» و «سانتریسم» فریاد می زدند و از دیدن اشتباهات عمل ماه مارس و نیاز به توضیح و اصلاح آنها سر باز می زدند. این افراد از مارکسیسم انقلابی کاریکاتوری ساختند و مبارزه علیه «سانتریسم» را به بازی تبدیل کردند. ممکن بود که آنها بزرگترین زیان را به کل هدف وارد کنند زیرا که «هیچ کس در دنیا نمی تواند با مارکسیستهای انقلابی سازش کند، اگر آنها خودشان سازش نکنند».

من به این آدمها گفتم: فرض کنید که لوی منشویک شده باشد. از آنجا که من شخصاً معلومات بسیار کمی از او دارم، اگر این نکته بر من ثابت شود، اصرار نخواهم کرد. ولی این هنوز ثابت نشده است. تمامی آنچه که تابحال ثابت شده است اینست که او رشتۀ افکارش را از دست داده است. به نحو بچه گانه­ای احمقانه است که فردی را صرفاً بر این اساس منشویک بخوانیم. تربیت و آموزش رهبران حزبی با تجربه و پرنفوذ کار طولانی و سختی است. و بدون این دیکتاتوری پرولتاریا و «وحدت نظر»ش فقط یک عبارت توخالی است. در روسیه 15 سال (17-1903) طول کشید تا ما گروهی از رهبران را به وجود آوریم – 15 سال مبارزه با منشویسم، 15 سال تعقیب و آزار تزاری، 15 سالی که شامل سالهای انقلاب اول (1905) هم می شد، یک انقلاب کبیر و نیرومند. معهذا ما موارد غم انگیز خودمان را هم داشته­ایم، مواقعی که رفقای خوب ما «رشتۀ افکارشان را از دست داده­اند». اگر رفقای اروپای غربی تصور می کنند که برعلیه چنین «موارد غم انگیزی» تضمین شده­اند، این بچگی محض است، و ما باید با آن بجنگیم.

لوی باید بخاطر نقض انضباط اخراج می شد. تاکتیکها باید بر اساس دقیق ترین توضیح و اصلاح اشتباهاتی که در طول عمل مارس 1921 رخ داد، تعیین می شدند. اگر پس از اینها، لوی بخواهد که به نحو قدیمی عمل کند، نشان خواهد داد که اخراجش موجه بوده است؛ و به کارگران دودل یا مردد قوی ترین و متقاعد کننده ترین دلیل دربارۀ درستی مطلق تصمیمات کنگرۀ سوم دربارۀ پل لوی داده خواهد شد.

پس از اینکه در کنگره نسبت به ارزیابی اشتباهات لوی برخورد محتاطانه­ای کردم، حالا می توانم با اطمینان بیشتری بگویم که لوی برای تأیید کردن بدترین انتظارات عجله کرده است. در پیش رویم شمارۀ 6 مجله­اش User Weg (15 ژوئیۀ 1921) را دارم. از سرمقاله که در بالای مجله چاپ شده، آشکار است که پل لوی از تصمیمات کنگرۀ سوم با خبر است. جواب او به اینها چیست؟ تکیه کلامهای منشویکی مثل «طرد بزرگ» (grosser Bann)، «قانون مربوط به تصمیمات» Recht) (kanonisches، و اینکه او «کاملا آزادانه» (in voll standiger Freiheit) راجع به این تصمیمات «بحث» خواهد کرد. فرد اگر از عنوان عضو حزب و عضو انترناسیونال کمونیستی بودن آزاد شده باشد، دیگر چه آزادیی از این بزرگتر می تواند داشته باشد! و خواهش می کنم توجه داشته باشید که او انتظار دارد که اعضای حزب برای او، برای لوی، به صورت بی امضاء مطلب بنویسند!

اول – او حقۀ کثیفی به حزب می زند، از پشت به حزب ضربه می زند و در کارش اخلال می کند.

سپس – او دربارۀ جوهر تصمیمات کنگره بحث می کند.

این با شکوه است.

ولی لوی با این کار خودش را نابود می کند.

پل لوی می خواهد به نزاع ادامه دهد.

برآوردن خواست او یک اشتباه استراتژیک بزرگ خواهد بود. من به رفقای آلمانی توصیه می کنم که تمامی بحث و مجادله را با لوی و مجله­اش در ستونهای مطبوعات روزانۀ حزب ممنوع کنند. برای او نباید تبلیغ کرد. به او نباید اجازه داد که توجه حزب مبارز را از موضوعات مهم به موضوعات غیرمهم منحرف سازد. در مواردی که ضرورت حادی وجود دارد، می توان بحث را در مجله­های هفتگی یا ماهانه، یا در جزواتی انجام داد و تا آنجایی که ممکن است باید مراقب بود که به ک.آ.پ.- ایستها و پل لوی آن لذتی را نداد که آنها وقتی که اسمشان برده می شود، این لذت را حس می کنند؛ باید اشاره به آنها صرفاً اشاره به «عده­ای منتقد نه خیلی زیرک که به هر قیمتی شده می خواهند خودشان را کمونیست بدانند» باشد.

من اطلاع دارم که در آخرین گردهم آیی کمیتۀ مرکزی توسعه یافته (Ausschuss) حتی فریسلند جناح چپی مجبور شد که حمله تند و تیزی به ماسلو بکند، که خودش را به بازی چپ گرایی مشغول کرده و می خواهد که مشغول «شکار سانتریستها» بشود. بی منطقی (اگر بخواهیم بطور ملایمی بیان کنیم) این رفتار ماسلو همچنین در اینجا، در مسکو آشکار شد. واقعاً حزب آلمان باید این ماسلو و دو یا سه نفر از حامیان و هم پیمانهایش را که آشکارا نمی خواهند «قرارداد صلح» را رعایت کنند و بیشتر تعصب دارند تا منطق، به مدت یک یا دو سال به روسیۀ شوروی بفرستد. ما برای آنها کار مفید پیدا خواهیم کرد. ما آنها را آدم می کنیم. و جنبش بین المللی و آلمان از این طریق حتماً سود خواهند برد.

کمونیستهای آلمانی باید به هر قیمتی شده به اختلاف درونی پایان بدهند، از عناصر فتنه جو در هر دو طرف خلاص شوند، پل لوی و ک.آ.پ.- ایستها را فراموش کنند و به کار واقعی دست بزنند.

کارهای زیادی است که باید انجام شوند.

 

***

 

به نظر من قطعنامه­های تاکتیکی و سازمانی کنگرۀ سوم انترناسیونال کمونیستی قدم بزرگی به جلو را نشان می دهند. هر اقدامی بدین منظور که هر دو قطعنامه را به مرحلۀ عمل درآورد باید انجام شود. این موضوع مشکلی است، ولی می توان و باید آن را انجام داد.

در ابتدا، کمونیستها مجبور بودند که اصول خود را به دنیا اعلام کنند. این در کنگرۀ اول انجام شد. این قدم اول بود.

قدم دوم این بود که به انترناسیونال کمونیستی شکل سازمانی و متشکل داد و شرایطی را برای پیوستن به آن تنظیم کرد – شرایطی برای جدایی واقعی از سانتریستها، از عمال مستقیم و غیرمستقیم بورژوازی در درون جنبش طبقۀ کارگر. این در کنگرۀ دوم انجام شد.

در کنگرۀ سوم لازم بود که کار عملی و سازنده را شروع کرد و با در نظر گرفتن تجربۀ عملی مبارزۀ کمونیستی که دیگر شروع شده بود، بطور مشخص تعیین کرد که در رابطه با تاکتیکها و سازمان، خط فعالیت بعدی دقیقاً چه باید باشد. ما این قدم سوم را برداشته­ایم. ما ارتشی از کمونیستها در سراسر جهان داریم. این ارتش هنوز از تربیت و تشکیلات شایسته­ای برخوردار نیست. فوق العاده مضر خواهد بود که این حقیقت را فراموش کنیم یا از پذیرفتن آن بترسیم. ما در حالی که خودمان را مورد دقیق ترین و سخت ترین امتحانها قرار می دهیم، و تجربۀ جنبش خودمان را بررسی می کنیم، باید این ارتش را بطور کارآمد و مؤثر تربیت کنیم؛ باید آن را به نحو صحیحی سازمان دهیم و آن را در تمامی انواع مانورها، در تمامی انواع کارزارها، در حمله و در عقب نشینی امتحان کنیم. ما بدون این آموزش طولانی و سخت نمی توانیم پیروز شویم.

«معما»ی وضعیت جنبش بین المللی کمونیستی در تابستان 1921 این بود که عده­ای از بهترین و پرنفوذترین بخشهای انترناسیونال کمونیستی، به نحوی کاملا صحیح این وظیفه را درک نکردند؛ آنها حتی دربارۀ «مبارزه علیه سانتریسم» کمی غلو کردند؛ کمی به آن سوی خط مرزی رفتند که در آن این مبارزه به بازی تبدیل می شود و مارکسیسم انقلابی شروع به سازش می کند.

این «معما»ی کنگرۀ سوم بود.

این غلو کردن چندان زیاد نبود؛ ولی خطری که از آن ناشی می شد، خیلی عظیم بود. مشکل بود که با این غلو کردن جنگید زیرا از سوی واقعاً بهترین و وفادارترین عناصر صورت گرفت، که بدون آنها تشکیل انترناسیونال کمونیستی شاید غیرممکن می بود. در مواد اصلاحی تاکتیکی که در روزنامۀ Moskau [5] به آلمانی، فرانسوی و انگلیسی منتشر شد و توسط نمایندگان آلمانی، اتریشی و ایتالیایی امضا شد، این غلو بطور قاطعانه آشکار شد – بیشتر به این دلیل که این مواد اصلاحی برای پیش نویس قطعنامه­ای پیشنهاد شده بودند که قبلا به صورت نهایی درآمده بود (پس از آماده سازی طولانی و همه جانبه): رد این مواد اصلاحی، درست کردن خط انترناسیونال کمونیستی بود؛ این غلبه بر خطر غلو بود.

این غلو اگر تصحیح نمی شد حتماً انترناسیونال کمونیستی را از میان می برد. زیرا که «هیچ کس در جهان نمی تواند با مارکسیستهای انقلابی سازش کند، اگر آنها خودشان سازش نکنند». هیچ کس در جهان قادر نخواهد بود که از پیروزی کمونیستها بر انترناسیونال دوم و دو و نیم جلوگیری کند (و تحت شرایط متداول در قرن بیستم در اروپای غربی و آمریکا، پس از اولین جنگ امپریالیستی، این به معنای پیروزی بر بورژوازی است)، مگر اینکه خود کمونیستها جلوی آن را بگیرند.

غلو، هر چقدر هم اندک باشد، به معنای جلوگیری از پیروزی است.

غلو دربارۀ مبارزه علیه سانتریسم به معنی حفظ سانتریسم، به معنای تحکیم موضع آن و نفوذ آن بر کارگران است.

در فاصلۀ بین کنگره­های دوم و سوم، ما یاد گرفتیم که به مبارزۀ موفقیت آمیزی علیه سانتریسم در مقیاس بین المللی دست بزنیم. این را واقعیت ثابت کرده است. ما به این مبارزه (اخراج لوی و حزب سراتی) تا به آخر ادامه خواهیم داد.

ولی ما هنوز یاد نگرفته­ایم که در مقیاس جهانی برعلیه غلوهای غلط در مبارزه علیه سانتریسم بجنگیم. ولی ما، آنطوری که در جریان و نتیجۀ کنگرۀ سوم ثابت شده است، از این نقص آگاه شده­ایم. و دقیقاً به علت اینکه ما از نقص خود آگاه شده­ایم، خود را از شر آن خلاص خواهیم کرد.

و آنگاه ما شکست ناپذیر خواهیم شد، زیرا که بورژوازی بدون حمایت از درون پرولتاریا (از طریق عوامل بورژوای انترناسیونال های دو و دو و نیم) در اروپای غربی و آمریکا نمی تواند قدرت را نگهدارد.

تدارک دقیق تر و کامل تر برای مبارزات تازه و قطعی تر، هم تدافعی و هم تهاجمی – این است موضوع بنیادی و اصلی در تصمیمات کنگرۀ سوم.

«... کمونیسم در ایتالیا یک نیروی توده­ای خواهد شد اگر که حزب کمونیست ایتالیا بدون انقطاع و پیوسته برعلیه سیاست اپورتونیستی سراتیسم بجنگد و در عین حال قادر باشد که تماس نزدیکی با توده­های پرولتری در اتحادیه­ها، در طول اعتصابات، در طول برخورد با سازمانهای فاشیستی ضدانقلابی، داشته باشد؛ و اگر قادر باشد که جنبشهای تمامی سازمانهای طبقۀ کارگر را یکی کند و طغیانهای خودبخودی طبقۀ کارگر را به نبردهایی که با دقت آماده شده­اند، تبدیل کند ...»

«حزب متحد کمونیست آلمان هر چه بهتر قادر باشد شعارهای مبارزه خود را با وضعیت حقیقی در آینده وفق دهد، کامل تر موقعیت را بررسی کند و اقداماتش هماهنگ تر و منضبط تر باشند، بهتر می تواند اعمال توده­ای را پیش برد ...»

چنین هستند مناسب ترین قسمتهای قطعنامۀ تاکتیکی کنگرۀ سوم.

جلب اکثریت پرولتاریا به طرف خودمان – چنین است «وظیفۀ اصلی» (تیتر مادۀ 3 قطعنامه دربارۀ تاکتیکها).

البته ما از جلب اکثریت یک تفسیر رسمی نمی کنیم، آنطور که شوالیه­های «دمکراسی» بی فرهنگ انترناسیونال دو و نیم می کنند. وقتی که در رم، در ژوئیۀ 1921، تمامی پرولتاریا – پرولتاریای رفرمیست اتحادیه­ها و سانتریستهای حزب سراتی – از کمونیستها برعلیه فاشیستها تبعیت کردند، این جلب اکثریت طبقۀ کارگر به طرف خودمان بود.

این از جلب آنها بطور قطعی دور و خیلی دور بود؛ این جلب فقط تا اندازه­ای، فقط بطور لحظه‌ای، فقط بطور محلی صورت گرفت. ولی این جلب اکثریت بود، و این ممکن است حتی اگر بطور رسمی، اکثریت پرولتاریا از رهبران بورژوائی، یا رهبرانی که از یک سیاست بورژوائی پیروی می کنند (آنطوری که تمامی رهبران انترناسیونال های دو و دو و نیم می کنند) تبعیت کنند یا اگر اکثریت پرولتاریا متزلزل باشد. این جلب اکثریت دارد پیوسته به هر طریق ممکن در سراسر دنیا پیشرفت می کند. بیایید برای این کار آماده سازیهای کامل تر و دقیق تری انجام دهیم؛ بیایید نگذاریم که حتی یک فرصت جدی هم از دست برود وقتی که بورژوازی پرولتاریا را مجبور می کند که مبارزه­ای را برعهده بگیرد؛ بیایید بیاموزیم که چطور به طرز صحیحی آن لحظه را مشخص کنیم که توده­های پرولتاریا نمی توانند همراه ما برنخیزند.

آنگاه پیروزی تضمین شده است، دیگر مهم نیست که بعضی از شکستها و انتقالها در مبارزۀ عظیم ما چقدر سخت باشند.

روشهای تاکتیکی و استراتژیک ما (اگر آنها را در مقیاس بین المللی در نظر بگیریم) هنوز پشت سر استراتژی عالی بورژوازی می لنگند، که از مثال روسیه چیزها آموخته و به خودش اجازه نخواهد داد «غافلگیر شود». ولی نیروهای ما عظیم ترند، به نحو بی کرانی عظیم ترند؛ ما داریم تاکتیک و استراتژی می آموزیم؛ ما این «علم» را بر اساس اشتباهات عمل ماه مارس 1921 ترقی داده­ایم. ما کاملا بر این «علم» مسلط خواهیم شد.

در اکثریت عظیم کشورها، احزاب ما از آنچه که احزاب کمونیستی حقیقی باید باشند، خیلی دورند؛ آنها از این موضوع که پیشاهنگ حقیقی طبقۀ انقلابی اصیل و تنها طبقۀ انقلابی باشند، و اینکه هر عضو حزب در مبارزه، در جنبش، در زندگی روزمرۀ توده­ها شرکت داشته باشد، خیلی دورند. ولی ما از این نقص آگاهیم، ما آن را به برجسته ترین نحو در قطعنامۀ کنگرۀ سوم دربارۀ کار حزب مطرح کردیم. و ما بر این نقص غلبه خواهیم کرد.

رفقا، کمونیستهای آلمانی، به من اجازه بدهید که نامه­ام را با بیان این آرزو تمام کنم که کنگرۀ حزب شما در 22 اوت با عزمی راسخ یک بار و برای همیشه بر مبارزۀ غیراصولی علیه آنهایی که از چپ و راست جدایی گزیده­اند، نقطۀ پایانی بگذارد. مبارزات درون حزبی باید متوقف شوند! لعنت بر کسی که بخواهد این مبارزات را چه مستقیم و چه غیرمستقیم، کش دهد. ما امروز وظایف خود را واضح تر، مشخص تر و کامل تر از آنچه که دیروز می دانستیم، می دانیم؛ ما نمی ترسیم که آشکارا به اشتباهاتمان اشاره کنیم به این منظور که آنها را اصلاح کنیم. ما اینک تمامی کوششهای حزب را برای بهبود سازمانش، برای غنی ساختن کیفیت و محتوای کارش، برای ایجاد تماس نزدیک تر با توده­ها، و برای دست یافتن به تاکتیکها و استراتژی بیش از پیش صحیح و دقیق طبقۀ کارگر اختصاص خواهیم داد.

 

با درودهای کمونیستی

ن. لنین

 

14 اوت 1921

به آلمانی در Die Rote Fahne شمارۀ 384، 22 اوت 1921 منتشر شد.

به روسی در بولتن کمیتۀ اجرائی انترناسیونال کمونیستی،

شمارۀ 3، 21 اکتبر 1921 منتشر شد.

مجموعه آثار لنین، جلد 32، ص 23-512

 

توضیحات

 

1- V.K.P.D. (Vereinegte Kommunistische Partie Deuchlands) – حزب متحد کمونیست آلمان – در کنگرۀ اتحاد حزب کمونیست آلمان و جناح چپ حزب سوسیال دمکرات مستقل آلمان تأسیس شد. این کنگره در برلین بین 4 و 7 دسامبر 1920 تشکیل شد. حزب سوسیال دمکرات مستقل هنگامی که اکثریت اعضایش در کنگرۀ هال در اکتبر 1920، خواستار الحاق فوری به کنگرۀ انترناسیونال سوم و شناسایی کامل 21 شرط ورود به کمینترن شدند که توسط کنگرۀ دوم انترناسیونال کمونیستی مطرح گشته بودند، دچار انشعاب شد. جناح راست حزب کنگره هال را ترک کرد و حزب جداگانه­ای را تحت نام قدیمی تأسیس کرد که در سپتامبر 1922 به حزب سوسیال دمکرات پیوست.

کنگرۀ حزب متحد کمونیست آلمان، که نامۀ لنین خطاب به آن است در ینا بین 22 و 26 اوت 1921 تشکیل شد. موضوعات در دستور کار کنگره عبارت بودند از: کنگرۀ سوم کمینترن؛ وظایف فوری حزب؛ فعالیت در اتحادیه­ها کارگری؛ قحطی در روسیۀ شوروی و راههای کمک به آن و غیره. کنگره با اکثریت قاطع قطعنامه­ای را تصویب کرد که تصمیمات کنگرۀ سوم کمینترن را تأیید می کرد و صحت انتقاد موجود در تزهای کنگرۀ سوم دربارۀ اشتباهاتی که حزب در طول قیام مارس 1921 مرتکب شده بود را پذیرفت. حزب اسم قدیمیش را دوباره به خود گرفت: حزب کمونیست آلمان.

2- بیانیۀ بازل در 1912 دربارۀ جنگ توسط کنگرۀ فوق العادۀ انترناسیونال سوسیالیستی در بازل که در 25-24 سال 1912 تصویب شد. این بیانیۀ به مردم دربارۀ جنگ جهانی امپریالیستی هشدار می داد، اهداف غارتگرانۀ آنرا افشا می کرد و کارگران را فرا می خواند تا برای صلح مبارزه کنند و با «امپریالیسم سرمایه داری با همبستگی بین المللی پرولتاریا» مقابله نمایند. بیانیه بند پیشنهاد شده توسط لنین را دربر می گرفت که از قطعنامۀ کنگرۀ اشتوتگارت (1907) گرفته شده بود، مبنی بر اینکه در صورت آغاز جنگ امپریالیستی سوسیالیستها باید بحران اقتصادی و سیاسی که توسط جنگ پدید می آید را بکار گیرند تا سرنگونی حاکمیت طبقۀ سرمایه دار را تسریع و برای یک انقلاب سوسیالیستی مبارزه کنند.

3- Sowjet (شورا) – ماهنامه­ای که در برلین از 1919 تا ژوئیۀ 1921 منتشر می شد. سردبیری آن برعهدۀ پل لوی بود و هنریته رلاند - هلست، پل فرولیچ، آدلف ماسلو، فریتز گیر و عدۀ دیگری از جمله همکاران نشریه بودند. از 1 ژوئیۀ 1921، هنگامی که پل لوی از حزب متحد کمونیست آلمان اخراج شد، مجله چهرۀ سیاسی خود را تغییر داد و نام User Weg (راه ما) را اتخاذ نمود. این مجله در پایان 1922 بسته شد.

4- Die Rote Fahne (پرچم سرخ) – نشریه­ای که توسط کارل لیبکنخت و روزا لوگزمبورگ به عنوان ارگان مرکزی اتحادیۀ اسپارتاکوس منتشر شد؛ بعدها به ارگان مرکزی حزب کمونیست آلمان تبدیل شد. در برلین از 9 نوامبر 1918 منتشر می شد ولی پیوسته توسط مقامات مورد آزار قرار گرفته و مکرراً بسته شد.

این نشریه نقش مهمی در تبدیل کردن حزب کمونیست به حزبی حقیقتاً پرولتری و انقلابی، رها از تمام انواع اپورتونیستها داشت. از اقدام متحد طبقۀ کارگر برعلیه میلیتاریزه کردن کشور و شیوع نازیسم حمایت نمود. ارنست تالمان، صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست آلمان، یکی از نویسندگان فعال نشریه بود. پس از برقراری دیکتاتوری نازی، نشریه تعطیل شد اما بطور غیرقانونی انتشار آن ادامه یافت. از 1935 در پراگ و از اکتبر 1936 تا پایان 1939 در بروکسل انتشار یافت.

5- مسکو – روزنامه، ارگان کنگرۀ سوم انترناسیونال کمونیستی که در مسکو به سه زبان منتشر می شد: آلمانی تحت عنوان Moskau (شماره­های 1 تا 50)، فرانسوی تحت عنوان Moscou (شمارۀ 1 تا 44) و انگلیسی تحت عنوان Moscow (شماره­های 1 تا 41).

 

نامه ای به کمونیستهای لهستانی

 

19 اکتبر 1921

 

رفقای عزیز،

اگر از روی اطلاعات پراکنده دربارۀ رشد جنبش کمونیستی در لهستان که به روزنامه­های ما می رسد، و اگر (بیشتر) از روی گزارشهای بعضی از رفقای لهستانی بسیار برجسته، قضاوت کنیم، در لهستان انقلاب دارد به اوج می رسد.

یک انقلاب کارگری در حال تکوین است: سرنگونی کامل P.P.S. [1] (در روسیه اس آرها و منشویکها، در اروپا انترناسیونال های 2 و 5/2). اتحادیه­ها یکی پس از دیگری دارند به کمونیستها ملحق می شوند. رشد تظاهرات و غیره. ورشکستگی مالی قریب الوقوع و اجتناب ناپذیر. شکست بزرگ دمکراسی بورژوایی (و خرده بورژوایی) در لهستان در مورد رفرم ارضی، شکستی که مقدر، اجتناب ناپذیر و محکوم بود به اینکه اکثریت جمعیت روستایی – کل قشر فقیر دهقانان – را به طرف کمونیستها بکشاند.

ورشکستگی مالی و غارت بی شرمانۀ لهستان توسط سرمایه­های آنتانت (فرانسه و سایر کشورها) افشای عملی توهمات ملی و عظمت طلبانه را همراه دارند، افشایی که برای توده­ها، برای کارگران عادی، برای دهقانان عادی به نحو خیره کننده­ای واضح و ملموس است.

اگر چنین باشد، پس انقلاب (انقلاب شوروی) در لهستان باید پیروز شود و به زودی پیروز می شود. حال که وضع چنین است، باید از اینکه دولت و بورژوازی انقلاب را به وسیلۀ سرکوب خونین یک قیام زودرس خفه کنند، جلوگیری کرد. شما نباید تحریک بشوید. شما باید منتظر باشید که مد به بالاترین حد خود برخیزد: مد همه چیز را جارو خواهد کرد و کمونیستها را به پیروزی می رساند.

اگر بورژوازی 100 تا 300 نفر را بکشد، این جنبش را نابود نخواهد کرد. ولی اگر بتواند قتل عامی به راه اندازد که 10 تا 30 هزار کارگر را بکشد، این ممکن است انقلاب را حتی برای سالها به تأخیر اندازد.

اگر برای دولت مهم است که انتخابات Sejm را برگزار کند، آنگاه کوشش باید کرد که به وسیلۀ موج انقلاب کارگران و نارضایتی دهقانان Sejm را به دست آورد.

تسلیم تحریک نشوید.

باید اجازه داد که انقلاب تا رسیدن کامل میوه رشد کند. پیروزی نیروی شوروی در درون لهستان یک پیروزی غول آسای بین المللی خواهد بود. به نظر من اگر اینک قدرت شوروی تا حدود 20 تا 30 درصد پیروزی بین المللی به دست آورده باشد، آنگاه با پیروزی نیروی شوروی در درون لهستان، ما 40 تا 50، شاید حتی 51 درصد پیروزی بین المللی انقلاب کمونیستی را خواهیم داشت. زیرا که لهستان همسایۀ آلمان، چکسلواکی و مجارستان است، و یک لهستان شوروی تمامی رژیمی که بر اساس صلح ورسای بنا شده است را تحلیل خواهد برد.

به این دلیل است که کمونیستهای لهستانی مسئولیتی در برابر تمامی جهان دارند – مسئولیت اینکه تسلط محکمی بر سکان کشتی خود داشته باشند و به دور از تحریکات کشتی را برانند.

آیا ارزش دارد کتک زدن دابل به وسیلۀ دازینسکی و شرکاء را تلافی کرد؟ اگر بناست تلافی شود باید از راه کوبیدن دازینسکی، درست مانند آن، بدون هیچ تیراندازی یا زخم کردن، باشد. ممکن است این کار ارزشش را داشته باشد اگر تأثیرش این باشد که به یک شخص گستاخ به دست کارگران درسی داده شود، و روحیۀ کارگران را به قیمت قربانی کردن 5 تا 10 نفر آنها (به وسیلۀ زندانی کردن یا اعدام) محکم تر بکند. ولی شاید ارزشش را نداشته باشد: آیا این واقعیت که دابل ما بی رحمانه کوبیده شده، برای هدف تبلیغ در بین دهقانان سودمندتر نخواهد بود؟ آیا این در کسب هم دردی و همفکری دهقانان عقب مانده نسبت به ما مؤثرتر نخواهد بود تا اینکه دازینسکی را بزنیم؟ این را باید با دقت بیشتری سنجید.

 

با درودهای کمونیستی

لنین

 

اولین بار در 22 آوریل 1962

در پراودا شمارۀ 112 منتشر شد.

مجموعه آثار لنین، جلد 42، ص 55-354

 

توضیحات

 

1- P.P.S. – حزب سوسیالیست لهستانی – یک حزب ناسیونال رفرمیستی که در 1892 تأسیس شد.

 

 

 

کمونیستهای انقلابی

http://www.k-en.com    

  info@k-en.com






July 4th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب